برگی از تاریخ با همکاری موسسه مطالعات اریخ معاصر ایران
حجت
الاسلام والمسلمین حاج شیخ علیاصغر مرواریدِ خراسانی، از روحانیون پرسابقه و مجاهد
تهران به شمار می رود. پیشینه آشنایی او با خاندان شهید آیت الله مطهری، به گذشتههای
دور باز میگردد و از دوران انس و مؤانست با آن بزرگوار گفتنیهای فراوان دارد. گفت
وشنودی که پیش روی دارید، بخشی از این خاطرات را در خود دارد.
□ جنابعالی
ظاهراً، با خاندان شهید آیت الله مطهری، آشنایی دیرینه داشته اید. لطفا به پیشینه و
گستره این آشنایی و ارتباط اشاره ای بفرمایید؟
بسم
الله الرحمن الرحیم. ما از نظر خانوادگی، با خاندان مطهری آشنا بودیم و جد ما، مرحوم
شیخ علیاکبر مروارید از علمای مشهد، با پدر آقای مطهری مراوداتی داشتند. خود من هم
در فریمان، در مسجد پدر آقای مطهری منبر میرفتم. البته آن موقع، آقای مطهری در قم
بودند. یک بار که در آنجا منبر رفتم، ایشان به فریمان آمده بودند. ایشان بعد از من
منبر رفتند و در آنجا بود که برای اولین ایشان را دیدم. هم پدرشان و هم خودشان بسیار
به بنده محبت داشتند و البته از جنبه اخلاقی، بسیار متین و موقّر بودند.
□ این
آشنایی در چه سالی اتفاق افتاد؟
1324
یا 1325 و ماه صفر بود. ایشان فقط در ایام تعطیل میتوانستند به فریمان بیایند و سایر
ایام در قم بودند.
□ از
ویژگیهای شخصی و علمی پدر شهید آیت الله مطهری چه به یاد دارید؟
بسیار
ملای با فضیلت، منصف و مؤدبی بودند و بین مردم محبوبیت و احترام بالایی داشتند. ارتباط
با برخی مصادر علمی، از جمله جد ما، نشان میدهد ایشان از لحاظ علمی هم جایگاه والایی
داشتهاند.
□ از
شهید مطهری در آغازین سالیان آشنایی چه خاطراتی دارید؟ در آن دوره چه شرایطی داشتند؟
ایشان
بیشتر با آقای منتظری مأنوس بود و در حجرهای در شمال شرقی فیضیه اقامت داشت و از
طلبههای فاضل حوزه بود. ایشان و آقای منتظری برای آمدن آقای بروجردی به قم خیلی تلاش
کردند و نهایتاً هم موفق شدند با آوردن ایشان، حوزه قم را از جنبه علمی تقویت کنند.
□ تدریس
هم میکردند؟
در
حوزه به شکلی نسبتاً محدود، اما از زمانی که ایشان به تهران آمدند، به شکل مستمر تدریس
کردند. ایشان در قم و در معارف حکمت و فلسفه، شاگرد مرحوم علامه طباطبایی بودند که
همواره به دلیل سیر و سلوک و عرفان، گویی با نگاه نافذش تا عمق وجود انسان را میکاوید
و او را تربیت میکرد. من ارادت و علاقه عجیبی به ایشان داشتم. شنیده بودم ایشان تابستانها
به درکه تشریف میآورند و از آنجا که اشتیاق فراوانی برای دیدار با ایشان داشتم، خانه
کوچکی را در درکه اجاره کردم. مرحوم علامه جلساتی میگذاشتند و آقای مطهری هم در این
جلسات شرکت میکردند.
□ به
مرحوم آیتالله بروجردی اشاره کردید. آیا درس ایشان میرفتید؟
اوایل
فقه را نزد آقای سلطانی طباطبایی، پدرخانم مرحوم حاج احمد آقا میخواندم، ولی بعدها
به درس خارج آقای بروجردی رفتم. ایشان از نظر علم و دقت بینظیر بودند.
□ در
آن دوره، شهید مطهری هم هنوز به درس آیتالله بروجردی میآمدند یا به تهران مهاجرت
کرده بودند؟
بله،
بودند. چندان هم اهل اشکال گرفتن نبودند، بلکه ساکت مینشستند و با دقت گوش میکردند.
ایشان در دوره قبل از ما، در درس علامه طباطبایی هم شرکت کرده بودند و موقعی که ما
میرفتیم، گاهی میآمدند. مرحوم علامه در طول هفته تدریس میکردند و شبهای پنجشنبه
جلسه خصوصی داشتند و به افراد خاصی درس میدادند، از جمله آقای مصباح یزدی و آقای دکتر
احمد احمدی که پای ثابت این جلسات بودند.
□ از
دوران حضور شهید مطهری در تهران چه خاطرهای دارید؟
خاطرم
هست در دورهای، ایشان و بنده در مسجد جامعِ حاج آقا ضیا استرآبادی امامِ مسجد جمعه،
منبر میرفتیم. منبرهای ایشان از نظر علمی و اصولی بودن، بسیار ارزشمند بود، و علاقهای
به تحریک و تهییج مخاطب نداشتند، به همین دلیل در زمینه منبر و وعظ میدانداری نمیکردند
و اساساً کارشان این نبود. مخاطبان ایشان افراد تحصیلکرده، دانشجویان والبته افراد
اهل مبارزه هم بودند و انصافاً در پاسخ به شبهات جوانان قدرت بسیار بالایی داشتند،
بهطوری که قبلا گاهی در قم، حتی وقتی از آقای بروجردی هم سؤال میشد، ایشان به مرحوم
مطهری ارجاع میدادند.
□ جایگاه
ایشان در میان روحانیون تهران چه بود؟
در
تهران عدهای بودند که از همان اوایل نق میزدند و با امثال آقای مطهری یا آقای خامنهای
و آقای هاشمی چندان سازگاری نداشتند و به قول مرحوم مطهری: در قبال پولی که از آقایان
تجار میگرفتند، هر فتوایی را که آنها علاقه داشتند، صادر میکردند! همین طیف موقعی
که آقای مطهری در دانشگاه تهران یا مدرسه مروی تدریس میکردند، انتقاداتی را متوجه
ایشان میکردند. اصولاً روحانیونی که به طبقه تحصیلکرده نزدیک میشدند، از سوی این
طیف بسیار آزار میدیدند.
□ همان
طور که اشاره کردید شهید مطهری در مدرسه مروی هم تدریس میکردند. شاگردان ایشان چه
کسانی بودند و چه درسی را میدادند؟
اسفار
ملاصدرا را درس میدادند و از آنجا که خیلیها دنبال فلسفه نمیرفتند، زیاد شاگرد نداشتند.
آقای سید رضی شیرازی، مرحوم آقای محیالدین انواری و عدهای دیگر هم، همزمان با ایشان
در مدرسه مروی فلسفه را شروع کردند.
□ آمدن
ایشان به تهران چه تأثیری روی حوزه و دانشگاه گذاشت؟
به
نظر من آمدن آقای مطهری به تهران برای حوزه ضایعهای بود. از خود ایشان شنیدم: اگر
در قم فقط ماهی 150 تومان داشتم که میتوانستم خودم را اداره کنم به تهران نمیآمدم،
اما در قم همه درها به رویم بسته بود، در حالی که در تهران بهقدری راههای مختلف به
رویم گشوده شدند که نمیدانستم کدام را انتخاب کنم!
□ به
عنوان کسی که همواره در عرصههای متعدد مبارزاتی حضور داشتهاید، از این جنبه شخصیت
شهید مطهری را چگونه تحلیل میکنید؟
به
نظر بنده علامه طباطبایی و امثال آقای مطهری انقلابیون واقعی هستند. هر دو معتقد بودند
باید حسابشده و منظم پیش رفت و مبانی را درست کرد. آقای مطهری مرد دانشمند و عالمی
بود که بسیار با تدبیر و سنجیده حرکت میکرد.
□ ویژگیهای
برجسته اخلاقی ایشان از نظر شما کدامند؟
ایشان
هیچ ابایی از سؤال کردن نداشت. تواضع بینظیری داشت و در نقل وقایع چنان دقیق عمل میکرد
که گویی در صحنه حضور داشته است. آن روزها اگر کسی میخواست منبر برود، واقعاً باید
مطالعه میکرد. این روزها کار به دست مداحان افتاده است و اکثر منبرها استحکام و قدرت
منبرهای علمی، متین و تأثیرگذار آقای مطهری را ندارند. علاوه بر این، ایشان حقیقتاً
اهل ذکر بود و مخصوصاً ذکر لاالهالاالله را زیاد میگفت. عوالم عرفانی خاصی داشت که
در بیان نمیآید.
□ نقش
ایشان در تأسیس حسینیه ارشاد و نیز جامعه روحانیت مبارز را تشریح بفرمایید؟ ایشان در
تأسیس این دو نهاد، تا چه حد موثر بودند؟
یکی
از کارهای خوب و مؤثری که انجام شد تأسیس حسینیه ارشاد بود که آقای مطهری به دلیل شأن
علمی بالا، در ارتقا و اعتبار آن نقش بسزایی داشت. یادم هست ایشان از اینکه برخی به
ریش داشتن یا نداشتن سخنرانها ایراد میگرفتند، ناراحت بود و میگفت: اگر افراد حرف
درست، متقن و محکمی دارند، نباید چنین موضوعاتی را عمده کرد. ایشان همین برخورد را
با دکتر شریعتی داشت تا اینکه بعدها به دیدگاههای او اشکالاتی وارد کرد.
در
مورد جامعه روحانیت مبارز هم از زمانی که در قم بودیم، با آقایان خامنهای، هاشمی و
دیگران جلساتی داشتیم. در آن جلسات هنوز نام جامعه روحانیت را انتخاب نکرده بودیم تا
در سال 44 یا 45 که بنده برای دیدار با امام به عراق رفتم، وقتی برگشتم، به جرم رفتن
به عراق و ملاقات با امام دستگیر شدم و از آن به بعد دستگیریهای متعدد و زندان رفتنها
شروع شد. بعد که از زندان آزاد شدم، در مسجد لرزاده منبر میرفتم. منزل بنده هم در
خیابان خراسان بود که در آنجا جلساتی را تشکیل میدادیم که بعدها نام جامعه روحانیت
گرفت. آقای مطهری هم به این جلسات تشریف میآوردند. بعدها هم در پیچ شمیران ساختمانی
تهیه که جلسات رسمی در آن تشکیل شد.این جلسات ادامه داشت تا به اوجگیری انقلاب رسیدیم
و جامعه در هدایت انقلاب، نقش بسزایی ایفا کرد.